معرفی و دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم از یگانه اولادی
معرفی و دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم از یگانه اولادی pdf بدون سانسور
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم از یگانه اولادی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو پسر بزرگ…
خلاصه رمان ما دیوانه زاده می شویم
بسیاری از ما حداقل یک خاطره ی شیرین از دوران کودکی خود داریم که دوست داریم آن را از دل خاطرات بیرون کشیده، حباب ی از آن درست کنیم و برای همیشه در آن زندگی کنیم… نه سالم بود. مرداد ماه بود و چله ی تابستان. دنبال مهیار می دویدم. او از درخت گیلاس بالا رفته بود و برای من زبانش را درآورده بود و من آن زیر تقلا میکردم تا یک جوری او را پایین بکشم زن عمو صدایمان می کرد. سرش را از پنجره ی آشپزخانه بیرون آورده بود و داد می کشید: طلا؟ مهیار؟ بیاین ناهارتون سرد می شه من تازه ته
دلم احساس ضعف کردم. سرم به سمت صدا چرخیده بود که مهیار پایین پرید و مثل فشنگ از کنارم عبور کرد. خندیدم. قهقهه زدم و من هم شروع به دویدن کردم. زن عمو درحالی که مهرو را در آغوش داشت روی ایوان آمد: کجا؟ برین اول پاهاتونو بشورین. بدویین من همانجا زیر پله ها ایستادم ولی مهیار سرتقی کرد تا داخل رود. زن عمو پس گردنی نثارش کرد و من سوزشش را روی پوست پشت گردن خودم حس کردم. مامان هیچ وقت مرا نمی زد. مهیار دو دستی پس گردنش را گرفت و داد کشید: هوووف.
چرا میزنی؟ با دست آزادش به حوض اشاره کرد: دست و پاهاتونو بشورین. یاالله. آنقدر ایستادم تا مهیار هم پایین بیاید. او که آمد با هم به سمت حوض رفتیم و من سر کشیدم تا ببینم پس گردن او در چه حال است. پوست قرمزش را نوازش کردم و او با خنده دستم را پس زد: نکن. قلقلکم می گیره. دست و پایمان را با آب سرد حوض شستیم و صورتمان را با آستین بازویمان خشک کردیم. باهم به داخل خانه رفتیم و من به میز ناهار خوری که در هال چیده شده بود نگاه کردم. با آنکه در این چهار سال من اکثرا برای ناهار…