معرفی و دانلود رمان دیانه از فریده بانو
معرفی و دانلود رمان دیانه از فریده بانو بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان دیانه از فریده بانو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
این رمان در مورد مردی به اسم احمدرضا است که زنش مرده و یه دختر بچه ام داره سال ها قبل احمدرضا دل به دختر عموش، مرجان میده اما مرجان خیانت میکنه با کسه دیگه ای ازدواج میکنه. حالا بعد چند سال دختر مرجان به اسم دیانه به یه سری دلایل پاش به خونه احمدرضا باز میشه و پرستار دخترش میشه تا اینکه…
خلاصه رمان دیانه
نگاهم بالا اومد و روی تونیک کوتاهی که بیشتر شبیه بلوز بود افتاد. نگاهم همین طور بالا اومد و روی شالی که روی شونه هاش افتاده بود و موهای بلوندش که باز دورش ریخته بود.سر بلند کردم و با دیدن چهره ی ارایش کردش متعجب شدم. لب های بزرگ و قرمز رنگ، گونه هایی که بیش از حد برجسته بود و چشم هایی که مژه های بلندش هر لحظه ممکن بود بیفته.هنوز متعجب داشتم نگاهش می کردم، که نگاه سرسری بهم انداخت و گفت: _ تورو کی راه داده اینجا؟؟ منظورش چی بود؟؟ نگاهش روی دمپایی های مردونه ی توی پام افتاد.
قهقه ای سر داد گفت: _ تو دیگه چقدر املی، بیا برو بیرون، من نمیدونم چرا هر گدا گدوری رو اینجا راه میدن. اخمی کردم و گفتم: _ من دیانه ام، پرستار جدید بهارک…! در ماشین و بست و سمت در شاگرد رفت.پوزخندی زد گفت: _ آخر اون پیر خرفت کار خودشو رو کرد و توی امل رو اورد. درو باز کرد و دختر بچه ی نازی که روی صندلی مخصوص کودک نشسته بود رو برداشت. با گام های آروم اومد سمتم و رو به روم ایستاد. نگاه تحقیر آمیزی بهم انداخت و گفت: _ یه دختر دهاتی بیشتر از این نمیشه.
و از کنارم رد شد. نفسم رو کلافه بیرون دادم.این دیگه چه عجوبه ای بود…! از دنبالش سمت سالن رفتم. دلم می خواست بهارک رو بغل کنم. با دیدنش یاد بچگی خودم افتادم . اینم مثل من ناخواسته بی مادر شده، اما، مادر من، منو نخواست، اما مادر بهارک… سری تکون دادم. بهارک و روی فرش نرمی که کنار مبل بهمن بود، گذاشت گفت: _ مامان شادی بره لباس عوض کنه زود میاد. ابروهام از تعجب بالا پرید، مامان شادی؟! این مگه پرستار بهارک نیست. چطور یهو مادرش شده؟! خنده ام گرفته بود. حتما الان دلش پیش آقای قاتل بود…